مامانی از عیدی که گذشت میگه ( با تا خیر)
عید امسال مثه سال های گذشته خونمون ساکت نبود امسال عید به خاطر وجود تو عزیزم خونمون پر از هیاهو بود .تمام مدت عید بر عکس سال های پیش ازمشهد واسمون مهمون اومد عمه کوچیکم دختر عمه ها دختر داییم دایی ها عمه ها ...هر چند شما خیلی همکاری نکردی و در واقع من حکم مهمون رو داشتم و پذیرایی به دوش خودفامیل افتاده بود ولی عیدی که گذشت رو دوست داشتم و تنها جای بابایی در تمام مدت خالی بود خودت که بهتر میدونی بابا جون هیچ سالی عید نمیتونه استراحت کنه و اوج کارش همین عیده..و من از همسرم همسر خوب و پدر خوبتر به خاطر اسایشی که برای من و پسرمون فراهم میکنه ممنونم و کاش بتونم یه ذره از زحماتش رو جبران کنم... تنها روز سیزده عید من و تو بابا جون کنار هم بودیم البته + پدر جون مادرجون و عمه ها و عمو .. روز خوبی بود در واقع این دومین سیزده به دری بود که با هم بودیم پارسال تو یه کنجد تو دلی بودی که در باغ گلشن طبس گلشن سیزده رو به در کردیم و امسال در اغوشمدر روستای جوادیه یا همان ده کاشمری طبس....
عزیزکم همه زندگی من همیشه دوستت دارم......
پ. ن....روز 15 فروردین با بابایی بردیمت برای واکسن و کنترل قد و وزن ...وزن گیری خوبی نداشتی واسه همین 30 ام دوباره کنترل داری عزیزم.... همون روز واکسنت رو هم زدیم موقع زدن واکسن گریه نکردی (افرین پسر باهوشمممممممممم)ولی بعداز ظهر گریه هات شروع شد شب هم تب کردی بدنت خیلی داغ شده بود 2 ساعت پاشویه ات میکردم تا تبت یکم پایین اومد ... عزیزم ایشالا همیشه تنت سالم باشه و سر حال .....