سلام پسر گلم.مامانی روبببخش که خیلی وقته واست چیزی ننوشتم.اخه این روزا خیلی کارهام زیاد شدنو وقت نمیکنم بیام واست از این روزا و شیرین کاریهات بنویسم.......خوب بزار واست از اولین مسافرتت بگم.مسافرتمون فقط دو روز طول کشید و به خاطر کار بابایی مجبور شدیم زودی برگردیم .وای دلم واسه حرم امام رضا یه ریزه شده بود.قدیما که هنوز مشهد بودم(زمان مجردی رو میگم)هر هفته چهارشنبه ها با خالم میرفتم حرم.یادش به خیر..........از اینجا تا مشهد تو قطار یکسره خواب بودی....و قفط یه بار واسه شیر خوردن بیدار شدی...روز اول تا مامان و بابام رو دیدی غریبی کردی و لب میچیدی.قربونت برم از بس بیرون نبردمت از ترس اینکه سرما نخوری تا یکیو میبینی اولش لب میچینی و میخوا...