در احوالات این 21 روز
سلام پسر قشنگم.مامان رو به خاطر اینکه دیر به دیر میام و اپ میکنم ببخش 21 روز از به دنیا اومدن ت می گذرهو این اولین پست درباره تو و کارهای توست تقریبا به شرایط جدید عادت کردیم! روز به روز سختی ها کمتر میشه و من هم دارم کم کم به انجام کارهای روزانه ات عادت میکنم چند روز اول حتی تعویض پوشکت هم به نظرم کار سختی می اومد.ولی کم کم با برنامه ریزی دارم از سختی هاش کم میکنم و بابا جون هم تا جایی که بتونه بهم کمک میکنه.برنامه ی خوابت هنوز منظم نشده. گاهی شبها چند ساعتی بیداری و گاهی هم تمام شب می خوابی و فقط برای شیر بیدار میشی.بعضی شبها هم دل درد داری و گریه میکنی.... در احوالات این بیست روز برات بگم که تو 3 روزگی برای اولین بار خندیدی... 5 روزگی به خاطر زردی ازمایش خون دادی وای چه روز بدی بود و چه صحنه بدی وقتی سوزن رو توی دستت فرو کردند تا ازت خون بگیرن انگار سوزن به قلب من میزدن ...همون روز ازمایش تیروئید هم دادی.نافت روز نهمت افتاد و من اون شب رو جشن گرفتم اخه به خاطر نافت خیلی اذیت شدی عزیز دلم ....روز دهم با عمه زهرا مادر جونت و عزیز جون حمومت کردیم ...15 روزگی چکاب بردیمت و خدا رو شکرهمه چیز خوب بود....18 روزگی یعنی شب یلدا برای اولین بار دل درد داشتی و الان تو پاره تنم 21 روزه شدی...دیگه اینکه دوست داری تا باهات حرف بزنیم و تو هم خیلی خوب واکنش نشون میدی ...از اینکه تنهات بزاریم ناراحت میشی و نق نق میکنی و واسه همین همیشه باید تو محدوده ی دیدت باشیم ...اویز تختت رو خیلی دوست داری و وقتی اهنگ میزنه زبونت رو بیرن میاری انگاری که میخوای چیزی بگی .....دیگه باید برم چون داری بیدارمیشی ...محمد امین نازم عاشقتم پسرم!