پسرم در 39 هفتگی
سلام پسری مامان.خوبی خوشکل مامان؟عزیز دلم این چند هفته که نیومدم اپ کنم واسه این بود که به خاطر اسباب کشی ایترنت هم قطع شده بودو تازه وصل شده.حالا بریم سراغ پسر وروجک مامان وبیقراری روزهای اخر.قربونت برم این روزها عسلی من با قدرت هر چه تمام تر ابراز وجود میکنه و به من میفهمونه که مامان جون دیگه خسته شدم اخه پسرم دیگه 38 هفتش شده(.ماشالا ماشالا). یه چیز دیگه که این روزا در حال رخ دادن اینه که نفس من با من میخوابه و بیدار میشه اگه تا صبح بیدار باشم اون هم تا خود صبح بیدار میمونه تا من بخوابم.بعضی اوقات هم عرضی میخوابه و من مشت و کف پای کوچکولو رو به واضح احساس میکنم اونوقت اونقدر قربون صدقت میرم و تو هم جوگیر میشی و هی وول میخوری.فدات بشم من جیگرتو گاز گاز. پسری قشنگم دیگه داریم به روزای اخر یکی بودنمون نزدیک میشیم و موعد تخلیه منزل موقتتون داره سر میرسه.دیگه باید وسایلتو کم کم جمع کنی که صاحبخونه که بنده باشم دیگه بیشتر ازین واستون جا ندارم اما یه وقت نترسی گلکم .به دنیا که بیای جات رو جفت چشای منه همه ی وجودم. مسافر کوچولوی نازم دوستت دارم.....