محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

میوه بهشتی

امدیم بعد از نیم سال...........

1393/1/5 23:26
565 بازدید
اشتراک گذاری

تا به خودت میای عمرت گذشته...بیشتر از شش ماهه که من از روزهای زیبای با تو بودن چیزی ننوشتم.. و حالا در پنجمین رو ز از سال یکهزارو سیصدو نود و سه  در حال گذران دومین عید نوروز به همراه تو هستیم.برای همه لحظه هایی که با هم هستیم شکرگزار هستم و هر لحظه که می گذرد سعی میکنم از لحظه قبلی بیشتر حظ بودنت رو ببرم... حالا دیگر محمد امین کوچک من مرد بزرگی شده است که به تنهایی راه میرود و گاهی اوقات حتی دویدن را هم تمرین میکند.دامنه لغاتش گسترده شده و در استانه شانزده ماهگی کلمات جدیدی  را میگوید و گاهی هم به  زبانی ک متوجه اش نمیشوم حرف میزند.ولی تمام حرفهایم را میفهمد و با اشاره  تمام خواسته هایش را بیان میکندو البته وابسته تر از همیشه ب من و پدرش و احساس ناراحتی در حضور جمعیت.و  کنجکاوی های هر روز بیشتر از دیروز شو کم غذا بودنش... و هزاران  فعالیت و حرکت جدید  دیگر....

پ ن: صمیمانه آرزو میکنم بهترین و سالم ترین و شاد ترین و موفق ترین مسیر رو انتخاب کنی که زندگی یعنی رفتن...به پاهای خوشگلت نگاه میکنم و برای قدمهات دعا میکنم...به چشمهات نگاه میکنم و برای نگاهت دعا میکنم به دهنت نگاه میکنم و برای حرفهات و خوراکت دعا میکنم...به دستهای مهربونت نگاه میکنم و برای کارهات دعا میکنم...که از من مادر جز دعا کاری بر نمیاد                                                                    تصمیم دارم از این به بعدبعضی  حرفهام رو در قالب نامه هایی خصوصی برات بنویسم و شاید یه روزی بهت بدم یه روزی که فهمت به اندازه دلتنگی های من بزرگ شده باشه...

یادت نره دوستت دارم تا همیشه بی منت با همه وجود...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مرضيه (مامان محمد مهدي)
6 فروردین 93 10:16
سلام دوست عزيز من اومدم مثل هميشه كه يه سرك مي كشيدم تا از بودنت مطلع بشم انشاالله كه ايام بر وفق مراد باشه، سال نو رو تبريك مي گم، الهي كه سال پر از خير و بركتي داشته باشيد، تنتون سالم، دلتون شاد و لبتون خندون باشه محمد امين نازنينت رو ببوس اگه تونستي يه عكس از خوشگلت بذار كه دلم حسابي براش تنگ شده ممنون ک ب یادمون بودی سال نو شما هم مبارک و ارزوی یه عالمه خوبی و موفقیت برای شما و خونوادتون چشم حتما عکس میزارم
شمیم
30 فروردین 93 9:15
سلام تو نامه هات ننویسی عمه جون نگات که میکرد میگفت جل الخالق نشونی از داداشیم نداری کپ مامانت شدی عزیزم
مامان محمدامین
پاسخ
عمه جونی چیزی ک عیان است چه حاجت ب بیان است
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به میوه بهشتی می باشد