محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

میوه بهشتی

سال 91 خداحافظ................................

1391/12/30 1:27
265 بازدید
اشتراک گذاری

امروزچهارشنبه 30 اسفند  اخرین روز سال 91 هستش و من میخوام از 91 ای که گذشت بنویسم  بهار 91 در حالی شروع شد که لحظه سال تحویل رو در امامزاده گذروندم....  با شروع عید دردهای  دوست داشتنی من هم شروع شدند..درد هایی که نمیدونستم دلیلش بودن یه موجود کوچک دوست داشتنی هستش تا اینکه 5 فروردین دلیلش برام اشکار شد و با دیدن جواب ازمایش پی بردم که  انگار مادر شدم....روزهای سختی بود ..فروردین با بودن مامانم در کنار من و مراقبت از من گذشت ....2 فصل پایانی بهار تمام زحمت من به دوش همسرم بود و نا گفته نماند مادر همسری هم تا جایی که میتونستن بهم کمک میکردن... تااااااااااا22 خردادکه با رفتن به سونو گرافی فهمیدم که خدا جون ی پسر سالم بهمون داده.... تابستون شد و من تا اواسط  تیر هنوز همون دردها رو داشتم دهم تیر بود که واست این وبلاگ رو ساختم تا تمام خاطرات با تو بودن رو ثبت کنم ....مرداد و ماه رمضان بهترین ماه پربرکت ترین ماه و ماهی که من تو یه موسسه قرانی بعد از 2 سال فعالیت استخدام شدم........... هر چند ارزو داشتم که روزه بگیرم ولی به خاطر سلامتی تو عزیزم تنها دلخوشیم شد احیای شبهای قدر ( رفتن ب امامزاده ) شهریور هم با مراقبت های همسری گذشت تا اولین مسافرت به مشهد   .....اونوقت که تنها 7 ماه تو رو باردار بودم با  هم به پابوس اقا رفتیم.....وبعد از ده روزهم بابایی اومد پیشمون مهر و ابان به پیدا کردن خونه و اسباب کشی گذشت تا اینکه 8|8|88 درست در روز سالگرد ازدواج منو بابا جون اسبابکشی کردیم ..ناگفته نماند که شمیم عزیزم و داداشی های گلم +پسر عمو شهیدم  خیلی به من تو اسباب کشی کمک کردن..و اواخر ابان بود که مامانم از مشهد برای مراقبت از من اومدن و با شروع اذر ماه ثانیه شماری من هم برای دیدن ر وی ماهت شروع شد و بالاخره در دوازدهم اذر ماه تو فرشته عزیزم زمینی شدی....تا ده روزگیت مامانم پیشمون بودن و از اون به بعد من بودم و یه طفل کوچولوی دوست داشتنی و مراقبت از تو ...اوایل خیلی سخت بود  ولی بعد از چند روز با کمک بابایی به فوت وفن کار اشنا شدم ..و تا 20 روزگیت که مرخصی داشتم و از اون به بعد باید به سر کار میرفتم...دی هم با تمام قشنگی ها و سختی هاش تموم شدو با رسیدن بهمن کارهای روزمره من دوچندان شد رفتن به سرکار- کارهای خونه- درس خوندن- مراقبت از تو ...........و اون موقع بود که با برنامه ریزی تونستم به اوضاع سر و سامون بدم و باید از همسر عزیزم ممنون باشم که تو این راه هیچ موقع تنهام نذاشت وهمیشه دلگرمی بود برای من   وحالا اسفند داره به پایان میرسه این روزها مثل سال های پیش سر بابایی خیلی شلوغه و تقریبا تا 15 فروردین من و تو خیلی  کم  میتونیم بابایی رو ببینیم ...ازخدا میخوام سایه بابایی رو همیشه بالاسرمون نگه داره و از اینکه اینقدر برای خوشبختی و راحتی منو تو زحمت میکشه ممنونم سال 91 برای من بهترین و قشنگترین سال بود .... 91 عزیزم همیشه در خاطرم می مانی.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی
1 فروردین 92 14:25
سال نو مبارک دوست عزیز


سال نو شما هم مبارک.*:
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به میوه بهشتی می باشد