کودک شیرین
عاقبت روزی ترا ای كودك شیرین تنگ در آغوش می گیرم اشک شوق از دیده می بارم با نگاه و خنده و بوسه در بهار چشم هایت دانه می كارم نیمه شب گهواره جنبان تو می گردم لای لایی گوی بالین تو می مانم دست را بر گونه ی گرم تو می سایم اشك را از گوشه ی چشم تو می رانم گاه در چشمان گریان تو می بینم آسمان را ، ابر را ، شب را و باران را گاه در لبخند جان بخش تو می یابم گرمی خورشید خندان بهاران را چون هوا را بازی دست تو بشكافد خیره در رگ های آبی رنگ بازوی تو می گردم از تنت چون بوی شیر تازه برخیزد مست از بوی تو می گردم ماه در آیینه ی چشم تو می سوزد همچو شمعی شعله ور در شیشه ی فانوس رنگ ها در گ...