خرید سیسمونی عسلم
سلام قندکم ملوسکم عروسکم روز پنج شنبه 30 شهریورمن و تو باعزیزجون و پدر جو ن به خونشون رفتیم .بابایی نتونست با ما بیاد ولی قول داد که بیاد دنبالمون.وفتی داشتیم سوار قطار میشدیم تو کلی وول میخوردی فکر کنم تو هم مثه من دلت واسه بابایی تنگ شده بودو دوست نداشتی بدون اون بریم خونه عزیز جون.وقتی اونجا بودیم همه فامیل اومدن دیدنمون.اخه خیلی وقت بود که ندیده بودمشون.همه از تو سوال میکردن و قربون صدقت میرفتن تو هم هی وول میخوردی و خودتو لوس میکرد ی فدات بشم من. دست عزیز جون و پدر جون درد نکنه.واست کلی لباس و اسبا بازی های خوشکل خریدیم سرویس تخت و کمد تو هم سفارش دادیم.امیدوارم خوشت بیاد گل من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی