وقتی فهمیدم مادر شده ام که به خاطر تو سرما خوردگیم را به رویم نیاوردم... نه مسکنی نه دکتری حتی نه خیال یک استامینوفن ساده!! وقتی فهمیدم مادر شده ام که به خاطر تو لوازم آرایشم را عطرم را کنار گذاشتم تا مبادا مبادا که به تو اسیبی برسد... وقتی فهمیدم مادر شده ام که به خاطر تو لباسهایم عوض شدند ... وقتی فهمیدم مادر شده ام که شبها به خاطر تو تاسحر یک خواب کامل نکردم و هر بار برای اینکه مبادا برایت اتفاقی بیافتد بلند شدم نشستم و یک دهن قربان صدقه دست و پاهای کوچکت شدم و دوباره به پهلوی دیگر و باز خستگی و باز و باز تا خود صبح تکرار این عاشقانه ها...وقتی فهمیدم مادر شدم که لگد زدی و من دلم غنج رفت و هر روز که گذشت محکمتر شد این لگد ها و من سرخوش از...